از معماري به عنوان يك هنر بالاتر از جوابگوئي صرف به نيازهاي عملكردي برنامه يك بنا ميباشد. اصولاً، تجليات فيزيكي معماري با عملكرد انسان مطابقت دارد.
دكتر مهدي حجت نيز در تعريف معماري اين گونه آورده است:
معماري شكل دادن به مكان زندگي انسان است پس فعل معماري مستلزم توجه همزمان به دو عامل است: «شكل» و «زندگي» به عبارت ديگر معماري درصدد ساختن ظرف براي مظروف است. ظرفي به نام بنا براي مظروف «زندگي انسان»
كريستوف الكساندر نيز در تعريف سادهاي از معماري آورده است:
هر انسان از آن رو كه انسان است زندگي خود را ميشناسد. كافي است بدان توجه كند و با خود صادق باشد و بگذارد آنچه در درون اوست به صورت چوب، سنگ واجد درآيد و مكان زندگي را شكل دهد.
بطور كلي و خلاصه در تعريف معماري مطلوب ميتوان گفت:
معماري مطلوب معماري ميباشد كه انسان در آن احساس زنده بودن و حيات داشتن، انسجام و آرامش كند.
معمار:
براي تعريف معمار نيز از تعاريف صاحبنظران معماري استفاده مينماييم در اين رابطه و در تعريف معمار كريستوفر الكساندر آورده است.
معمار را در معناي عام كسي ميدانيم كه به ساختن بنايي اقدام كند او در ساختن اين بنا نه تنها بايد خصوصيات آن نوع ا زندگي را كه قرار است در آن مكان رخ دهد بشناسد. بلكه بايد به تصويري از زندگي بهتر در آن مكان نيز وقوف داشته باشد.
لذا معمار لاجرم در مكاني كه طراحي ميكند برداشت خود از زندگي بهتر را بيان ميدارد بدين ترتيب مجموعه باورهاي معمار كه محصول درك و احساس او از شايستهترين زندگي قابل عرضه در مكان مورد طراحي است تجلي مييابد.
همچنين معمار را كسي ميدانند عرضه كننده تعريفي از شايستهترين زندگي ميباشد كه با خلق فضاي معماري خود امكان تحقق آن را براي استفادهكنندگان فراهم ميسازد.